آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

شیرین ترین میوه مامان و بابا

قثصضشسیبلتم

روزهای تعطیلات عید نوروز 1392

سلام جیگر مامانی این روزها به سرعت داره میگذره و اینجا همه جمع شدیم و دیدو بازدید میریم و هوا خوب باشه میریم گردش و تفریح کلی با وجود دو تا شیطون که حال وهوای دیگه ای به خونه آقا جون دادین خوش میگذره جوجو کوچولوی ما با همه دوست شده و همه قلق کار دستشون اومده تا میخان بری بغلشون میگن بریم آب بازی  یا در در تو هم که دیونه ای این دو تا هستی میپری بغلشون .هر جا که می ریم تا آب میبینی آب آب میکنی بدو میری  پسر خاله رو هم چون چند بار به قصد اینکه میخای باهاش بازی کنی موهاشو چنگ زدی تو خواب بوده دست انداختی ازت میترسه سر اسباب بازی وسایل سر هم داد و بیداد میکنید تو عاشق بازی باهاشی اما چون خشن میری طرفش اون فرار میکنه و داد میزنه. عاش...
6 ارديبهشت 1392

پسرم در یکسال و دو ماهگی

سلام به قند عسل مامانی این روزا هنو خونه آقا جون و مامانی هستیم کلی بهمون خوش میگذره همش هر ساعت با یکی  یا دایی ابولفضل یا دایی سجاد یا خاله یا مامانی و آقا جون میری در ردر و پارک و سرسره بازی که دیوانه وار دوست داری جای پدری خالی انقد شیطون شدی که از صبح تا موقع خواب همه رو مشغول خودت میکنی وای ی ی ی ینی انرژی وصف نشدنی به قول آقا جون صبح که بیدار میشی بسم الله میگی بلند میشی تا لحظه خواب اصلا نمیشینی مامانی میگه هر چند دقیقه بغلت کنیم تا خستگی پات دراد قربونت برم که همه رو از کت و کول میندازی. جیگر مامان چند تا کلمه جدید یاد گرفتی سلام:دیام.الو:ایو و اکثر کلمات و پشت سر هر کسی بگه تکرار میکنی خیلی زود یاد میگیری امرو...
5 ارديبهشت 1392

هورا هورا آرتین کوچولو راه میره

سلام جیگر گوشه ای مامانی بعد یه ماه دوباره اومدم مامانیو ببخش انقد دیر به دیر میاد آخه وروجک کوچولو فرصت بهم ندادی بیام برات بنویسم چقد شیطون شدی عزیزم تو این ماه دیگه کامل راه میری و همش در حال راه رفتن هستی و خستگی ناپذیر قربونت برم هوا دیگه بهاری شده منو پدری بعد ظهرا همش میبریمت پیاده روی کلی ذوق میکنی و بدو میری سمت فواره و هر جا که آب باشه اگه هزار بارم بخوری زمین عین خیالت نیست فقط کفش پوشیدنو دوست نداری با پدری با هزار دردسر پات میکنیم اخه  انگشتای جلوی پاتو جمع میکنی به خاطر همون اذیت میشی تازشم نی نی کوچولوها و بچه ها رو خیلی دوست داری اگه چشمت بیوفته بهشون بدو میری دنبالشون و ازشون میگیری و کلی میخندی ازشون بازی میخوای   ت...
24 فروردين 1392

هورا عید اومده

پسر گلم عید سال ٩٢ هم رسید من و پدری با کلی ذوق و لحظه شماری روزها را سپری کردیم تا سه تایی بریم شهر مامانی و یه مسافرت ٣ تایی . بالاخره فرا رسید و ما یه روز زودتر رفتیم تهران پیش پرهام کوچولو صبح زود رسیدیم تو با دیدن پرهام که تازه بیدار شده بود کلی ذوق زده رفتی پیشش و محکم گرفتیش و خندیدی و این باعث شد پرهام خان ازت بترسه و فرار کنه خلاصه به دلیل ترافیک ایستگاهها قطار تاخیر داشت و ساعت سال تحویل توی قطار بودیم با خاله اینا گذروندیم تو هم خسته و بیقراری میکردی و عصر روز چهارشنبه رسیدیم و با استقبال هیجانی که دایی ازمون کرد تو ترسیدی و شروع به گریه کردن و خونه هم که رسیدیو چون همه ازدیدن شما دو تا وروجک به وجد اومده بودن از شلوغی ...
11 فروردين 1392

آرتین خان و عمو فتیله ها

سلام به مرد کوچک عسلم  اومدم برات بگم که عمو فیتیله ها برای اجرای یه برنامه به شهرمون دعوت شده بودند که ما هم از طرف شرکت پدری به خاطر وچود یه وروچک شیطونی مثل شما دعوت شدیم  بعد شب به همراه باران کوچولو و مامان و باباییش همکار پدری رفتیم وای کلی شلوغ بود اولش تو از شلوغی و سر و صدا وحشت کردی و گریه کردی بعدشم به محض ورود از صدای آهنگ و صدای عمو ها که خیلی بلند بود ترسیدی و شروع به گریه کردن انقد که پدری تو رو برد بیرون تا آروم شی برعکس شما باران کو چولو ذوق زده و همش دست و شیطنت میکرد خلاصه بعد گرفتن یه عکس اونم با پدری کلی دلقک بازی در آوردیم تا یه لبخند بزنی به جایگاه برگشتیم و شما اونجا آروم شدی و فقط زول زده بودی و نگا میکرد...
14 اسفند 1391

واکسن یکسالگی ناز پسر

عزیزم این بحران واکسنتم گذروندیم بر خلاف تصور خیلی راحت تر از دفعات پیش بود پدری چند ساعتی مرخصی گرفت و سه تایی با هم رفتیم  پسر گلم شاد و شنگول بود مامانی بازم از اینکه دل دیدن اون صحنه رو نداشتم بیرون اتاق موندم و یهو صدای گریه ات اومد پدری میگه اولش نگا میکردی یهو دردت اومد یه کوچولو گریه کردی اما فقط یه لحظه بود قربونت برم وزنت 10 کیلو و 200 گرم و قد 78 دور سرت 49 همه چی خوب بود ماشاله...بعدم اومدیم خونه تو شروع به بازی گوشی کردی فدای چشمات شم بوسسسسسسسسسسسسسس   ...
14 اسفند 1391

روز تولد

امروز تولد یکسالگی گل پسرمونه فقط خواستیم بگیم تولدت مبارک.                          بازم شادي و بوسه ، گلاي سرخ و ميخک ميگن کهنه نمي شه تولدت مبارک تو اين روز طلايي تو اومدي به دنيا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقويما نوشتيم تو اين ماه و تو اين روز از اسمون فرستاد خدا يه ماه زيبا يه کيک خيلي خوش طعم ،با چند تا شمع روشن يکي به نيت تو يکي از طرف من الهي که هزارسال همين جشنو بگيريم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو اين روز پر از عشق تو با خنده شکفتي با يه گريه ي ساده به دنيا بله گفتي ببين تو اسمونا پر از نور و پرن...
10 اسفند 1391