هورا عید اومده
پسر گلم عید سال ٩٢ هم رسید من و پدری با کلی ذوق و لحظه شماری روزها را سپری کردیم تا سه تایی بریم شهر مامانی و یه مسافرت ٣ تایی .
بالاخره فرا رسید و ما یه روز زودتر رفتیم تهران پیش پرهام کوچولو صبح زود رسیدیم تو با دیدن پرهام که تازه بیدار شده بود کلی ذوق زده رفتی پیشش و محکم گرفتیش و خندیدی و این باعث شد پرهام خان ازت بترسه و فرار کنه خلاصه به دلیل ترافیک ایستگاهها قطار تاخیر داشت و ساعت سال تحویل توی قطار بودیم با خاله اینا گذروندیم تو هم خسته و بیقراری میکردی و عصر روز چهارشنبه رسیدیم و با استقبال هیجانی که دایی ازمون کرد تو ترسیدی و شروع به گریه کردن و خونه هم که رسیدیو چون همه ازدیدن شما دو تا وروجک به وجد اومده بودن از شلوغی ترسیدیو غریبی کردی و همش گریه . قربون اون اشکات برم .
فدات بشم الان که دارم اینو میگم دیگه خبری از اون اشکاو غریبی نیس با همه دوست شدی و کلی شیرین کاری براشون انجام میدی.
عزیزم امیدوارم همیشه لبات خندون باشه و بهترین لحظات و کنارمون سپری کنی با آرزوی سلامتی برای همه نی نی ها و وروجک خودم.
سال نوت مبارک تنها امید مامان و پدری بوس