بهانه گیرهای آرتین کوجولوبرای رفتن مامانی
سلام عشق مامان دیگه از کوجکترین فرصت نبودنت استفاده میکنم که چند کلمه ای برات بنویسم
مامانی هم دیگه بعد چند روزی موندن از پیشمون رفت پسمل ناز من که کلی به مامانی عادت کرده تا حرف گرفتن بلیطو رفتن میشد حسابی شاکی میشدی تو این روزا همش با هم بازی میکردین و اگه من بیرونم میرفتم بهونمو نمیگرفتی چون حسابی با مامانی بهت خوش میگذشت انواع بازیا به قول مامانی بازیه شیرازی.
دیگه با کلی خاطره دوباره از پیشمون رفت یکی از حاطرهای شیرین این بود که شبا سریال دولت مخفی در مورد جنگ ایران عراق شما لباسای عراقیا تو ذهنت بود بیرون با مامانی مسابقه دو گذاشته بودی میدویدی یهو شما که جلو بودی یهو چند تا سربازو دیدی برگشتی عقب سمت مامانی گفتی عراقیا مامانی فرار اسلحله هم داره انقد خندیدیم با مامانی که نگو قربونت برم حالا هرچی توضیح میدادیم شماهمون تو ذهنت بود فایده نداشت
قصه خاله سوسک که شبا باید اول مامانی برات میگفت بعد میخابیدی قایم موشک ماشین بازی و.......
خلاصه قربونت برم شب که مامانی بلیط داشت توی ترمینال با جدا شدن از مامانی چنان گریه کردی که نفست بالا نمیومد مامانی برگشت آرومت کرد که بره دکتر زودی میاد تا رسیدی خونه اتاقو که همیشه مامانی میخابید نگاکردی با بغض چرا الکی میگین مامانی رفته نمیاد بعد کلی خسته بودی خوابت برد منم کلی بغض داشتم اما به خاطرت آروم بودم فردا صبح به محض بیدار شدن گریه مامانی کجاست بابا که نبود تو گریه کردی من گریه کردم تا خوابمون برد دیگه همش این چند روزه منتظرشی میگی مامان بارون میاد مامانی خیس نشه میاد صدای پا میاد وای مامانی اومد تا از بیرون میای مامانی خونه است قربونت برم الهی که انقد غصه میخوری این روزا هم میگذره انشاله دوباره زودی زود میبینیش فدای چشمات.
دوست داریم همه زندگی بابا و مامان