چک آب گل پسرم در 2 و نیم سالگی
نفس من توی یه روز گرم تابستونی که صبحشم با هم برای انجام یه کار بانکی بیرون رفته بودیم واونجا سیبزمینی سرخ کرده زدین وقتی خونه برگشتیم پسرم از عصری بیحال بود تا اینکه عصری گفتی مامان بالا میارم چند بار با خوردن کوچکترین چیزی تکرار میشداز دست خودم ناراحت بودم نکنه به خاطر اون سیب زمینی اذیت شدی کلی عصبی شدم بابایی اومد گفت نگران نباش طوری نیست شب که خان عمو برات پونه آورد آخه چون تب داشتی شیافم استفاده کردی اسهالم شدی اما تا 12 شب بند نیومد دیگه با کمک عمو به درمانگا رفتیم کلی گریه مامان برگردیم من خوب شدم فدات بشم با عشق دور زدن بیرون اومدی به اونجا ختم شد بعدم قربونت برم آمپول برا بالا اوردنت و گریه بعد که خونه اومدیم خداروشکر راحت خوابیدی اما روز بعد که بابایی رست بود یه چک آب اجباری شد آخه چند وقتی به خاطر مشغله بابایی فرصت نشد اونجا هم به محض معاینه آقای دکتر صالح شروع به دادو بیداد کردی وزن ناز گلم 12 بود یک کیلو کم امافرمودند جای نگرانی نیست تب و ویروس که کلی دارو نوشت و یه چک آب کلی برای بعد بهبودیت نوشت اونجا هم با آقای دکترت هم شهری در اومدیم کلی حرفیدیم با شما هم کلی دوشت شد با آبنبات
این روزا اوایل سرسختی مثل همیشه برای خوردن دارو اما وقتی بابا گفت نخوردی حالت بد میشه دوباره به ناچار بازم آمپول دیگه عشق مامان خودش یادآوری میکنه مامان جون داروهامو بده لطفا دارم بالا میارم راحت و بیصر صدا میخوری عاشقتیم عشقمو.
بعد لوس بابایی چون خیلی گریه کردی بابا هم کم طاقت بلافاصله دو تا هدیه به قول خودت خوشمل خرید کلی سورپرایزت کرد که عکسشوو بعدا میذارم.
اینم یه خونه جنگلی و قطار که بابا جون برا پسملش که همیشه میگفتی یه خونه برام بسازید برم توش و قطار که قبلیو خراب شد خرید تا پسملش کمتر احساس مریضی بیحالی کنه. همیشه من و بابایی و هر کی بیاد خونه میگی
بیاین خونم برام شکلاتم بیارید من و بابا با کمال میل میایم میگی خوش اومدین از آقا شیر برامون شیر میگیری پذیرایی میکنی و ازش تشکر میکنی که بهت شیر داده نفسی نفس مامان جونم