آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

شیرین ترین میوه مامان و بابا

قثصضشسیبلتم

سفر به سنندج

1393/3/20 17:45
نویسنده : مینا حسینی
281 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسر قشنگم تو چند روز تعطیلی صبح چهارشنبه یهو بابایی گفت بریم سنندج البته از قبل خودش برنامه ریزی کرده بود حاضر شدیم و شما که غرق تماشای به قول خودت ماکل جکسون بودی مامان کجا میریم  انندج میریم خوشحال حاضر شدیم و توی ماشین همش خواب بودیم و نزدیکای سنندج مامان یه چیزی میخوام بخورم بابایی فورا یه اتاق تو هتل بعد کلی گشتن گرفتیم پیش به سوی غذا خوردن حسابی گشنت بود کلی تو رستوران حرف میزدی ساکت باشید غذا بخورید سالادددددددددد میخوام چقد خوشمزه است خلاصه بعد رفتیم استراحت به قول شما بابا جون بریم اوتل عصری هم تا شب گشتیم دوباره بعد یه شام مفصل کلی پیاده روی که تو انقد دوویدی شیرین زبونی کردی میگفتی بابا مامان جون من مراقبتون هستم آقا گرگ بیاد اجازه نمیدم شما رو بخوره من قوی شدم شام خوردم حسابشو حساب میکنم  فک کرده میتونه بیاد. باز میگفتی سورو بدو بیاین کلی دوویدی منو بابا برا شیرین زبونیت ذوق کردیم .

در حال غذا خوردن که انقد مراقب بودی دوست خیالی مرصاد نیاد بخوره از من قویتر شه <این مرصاد خدا خیرش بده ترفندیه برای غذا دادن شما>

آبیدر سنندج اجازه بدین من کارم تموم شه هنو کار داره ساقت 9 کارم تموم <این جمله برا قانع کردن ما برای ادامه آب بازی>

خواهشهای مظلومانه برای ادامه آب بازی با اون چشمات به قول خودن ناگولا. تا خودمو خیس نکردم با چشامای اشکالو دست برداشتم

عکس زیادی ندارم چون شارج دوربین تموم شد

 

بابا جونی متشکریم خیلی خوش گذشت بوسبوس

پسندها (1)

نظرات (4)

خاله زکی
21 خرداد 93 19:33
سلام عشقم جطوری /واااااااااای که چقد شیرین شدی خاله جونم..نمدونی چقددلم واسه نازوادات تنگ شده ..قوربونت برم .دوووووستدارم هوارتا منم دلم تنگ شده زودی میام خاله جون بوس دوست دارم
دایی محسن
22 خرداد 93 9:50
وای خدا بخورمت با اون چشمای مشکوکت!!!!چیه؟چرا اینجوری نگا میکنی؟؟؟؟؟؟
مامان سارا
26 خرداد 93 16:34
همیشه به سفر
هدیه
14 تیر 93 10:11
سلام دوست خوبم رمز پست ار که عکس خودم هست sobe با حروف کوچیک و رمز بقیه ی پست ها 12345 اگرم تونستی رمز وبلاگ بابای سبحانو برام بگیر به من که نمیده به خیلی ها هم نداده لطفا اگه تونستی بگیر برام میسی