از شیر گرفتن هستی مامان
جگیر گوشه مامان بلاخره بعد کلی نگرانی و استرس چطوری ازشیر بگیرمت اون روز رسید آخه خیلی بهش وابسته بودی با می می میخوابیدی با می می نگرانیات استرسات نق زدنات گرسنگی تشنگیت همه چیت با اون میگذشت تا با کمک مامانی روزا کم کردم و با خوراکیایی که آقا جون هر وعده ترتیبشو میداد گولت میزدیم تا روز 27 فروردین کلا ندادم بهت اولین جمله که گفتی با دیدن می می گفتی مامان جون چرا می می فلفل داره برو با قاشق ورشوندارانقد خندیدیم گفتم دوست داری بخوری بیا گفتی نه نمیخوام بذار خوب بشن فلفلاش بعد میخورم باورم نمیشد تا 3 روز که شبا هم تا وقتی که میخوابیدی بهت ندادم فقط توی خواب وای انقد با ولع میخوردی دلم میسوخت برات و همش وسوسه میشدم بهت بدم تو روزا هم همش میگفتی می می آقا جون بهت گفت می می شیرش پرواز کرده رفته نداره تو هم با اون قیافت که دل آدم کباب میشد میگفتی می می بد شده رفته تو آسمون.
قربونت برم برای منم خیلی سخت بود حس میکردم یه چی کم دارم حتی یه شب قایمکی بهت دادم اما به همه گفتم ندادم اما بلاخره شب چهارم بیدار نشدی از اون شب ندادم اما روزا مدام بهانشو میووردی دیگه خاله زکی و مامانی با غذاهایی که دوست داری خان دایی دایی سجاد و آقا جون هم با خوراکی و پارک کلی بهم کمک کردن یه دنیا ممنون از همشون دیگه یادت رفت بهانشونو میاری هنوز گهگداری اما میگی مامان جون توش نداره رفته تو آسمون نمیخوام من غذا میخورم تا بازوهام قوی بشه.
نگران به خواب رفتنت بودم که اونم خیلی راحت مامان بغلم کن لالا مهتاب اومده بالا بخون یه مین طول میکشید خوابت میبرد عشق مامانی.
دردت به جونم اما دلم برا تک تک لحظه ها ی شیر خوردنات و گفتن اینکه می می نخور میگفتی پهام میخوره هانا میخوره منم میخورم یه ذره شده.
الان از می می خوردنت و پوشک کردنتو گریه هات میگم انقد گوش میدی کلی ذوق میکنی همش میگی مامان از وقتی که نی نی بودم بگو.فدات بشم الهی اما باید این روزا رو هم بگذرونیو فقط خاطراهاش برامون میمونه کلی دلتنگی.
2 سال و یک ماه و 17 روز آرتین کوچولو شیر خورد نوش جان همه هستی.
دوستتتتتتتتتتتت داریم تنها امید زندگی من و بابایی