آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

شیرین ترین میوه مامان و بابا

قثصضشسیبلتم

یه جمعه بارونی آرتین کوجولو با بابا و مامان

1392/9/17 20:01
نویسنده : مینا حسینی
658 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ناز گلم عزیزم این هوای سرد اجازه بیرون رفتن نمیداد این چند وقته و قرار بود برا 21 ماهگیت بیرون برین حسابی بهت خوش بگذره بلاخره روز جمعه بعد کلی انتظار از صبح بارون به قول تو گشنگ و شدیدا وایستاد و زودی نهار خوردیم و یه کوجولو تو خوابیدی تا سر حال شی به محض بیرون اومدن رنگین کمون که خیلی قشنگ بود تو هم کلی براش ذوق کردی و تو ماشین همش تو آسمون و نشون میدادی میگفتی اونجاس و میخندیدی بعد از اون زدیم تو بازار پیاده روی کردیم که تو همش مسابقه دو گذاشته بودی به محض خسته شدن میگفتی بگل مامان وایییییی مامان بیچاره.بعد از اون یه شیر قهوه داغ حال میداد 3 تایی رفتیم صرف شیر قهوه داغ توی هوای سرد بارونی و پاییزی

من که نمیخورم شیر قهوه فقط هم میزنم

بعد از اونم چون هوا سرد و همه جا خیس بود تصمیم گرفتیم بریم تا آرتین کوجولو انرژیشو توی قصر شادی با وروجکای مثل خودش خالی کنه اونجا همه چیو به اندازه 2 دقیقه تست میکردی تا انتخاب کنی کدوم بهتره خلاصه با همشون حسابی بازی کردی آخرشم جیگر مامانی که با تاب تابش که بازی میکردی یه لحظه تاب در رفت به صورتت خورد وای کلی منو بابایی ترسیدیم و تو هم گریه کردی یه کوچولو لبت ورم کرد و با وجود درد خیلی دوست داشتی بری پای مانیتور بازی و اصرار اما تو هنو خیلی کوجولی مامان قربونت بره از اونجا بیرون رفتیم

بعد اونم رفتیم برای خرید هدیه ناز گلم اونجا رو بهم ریختی ناناز مامان شکلاتاشو چند تاشو با هم هی خوردی بعد از اون شروع به بهم ریختن اون فروشگاه برای انتخاب اول کتاباشو بعد بادکنکاشو تازشم یکی ترکندی و همرو با اون صداش ترسوندی بلاخره انتخاب کردی و 2 تا بادکنک جایزه هم گرفتی

و آخرشم آرتین گشنشه رفتیم برا غذا خوردن اونجا با همه دوست شدی تا غذا حاضر شه

تا غذا حاضر شه من بلالمو میخورم قربون این پسر بلال خورمون بشیم

آرتیم کوچول مامان دیگه خسته تو ماشین خوابش برد

حالا که بیدار شدی کلی برا خربدت ذوق کردی تا آخر شب مشغولش بودی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)