گل پسرم در 21 ماهگی
عزیز مامان وارد ماه 21 شدی فدات بشم روز به روز باهوش تر و شیطونتر .دوست داری همش از افعال استفاده کنی مثلا موقع کشیدن غذا میگی آرتین میگم نمیتونی میگی متونم بعد تا پای گاز میری با بشقابت بعد میگی نتونم تو هر کاری میخوای کمک کنی میگی بلدم .لباس میخوای بپوشی بعد کلی مخالفت میگی موپوشم وقتی میری حموم برای آب بازی من که حریفت نمیشم میگم سرما میخوری میگی دوکتر دارو ینی میریم دکتر دارو میخورم .تا یه جات بخوره جایی یا من و بابایی احساس درد کنیم میگی دکتر دارو . میخوای چیزی بگی میگی مامانی یا بابایی میگم ها انقد میخندیم چند بارم تکرارش میکنی میگیم چی میگی هیچی نمیگی .
فدات بشم کم و بیش عادت کردی شیرم بخوری میگی قوی میگم مثل چی میگی شیر بازوهاتو نشون میدی از پشه همچنان حساب میبری آخه نیشت زده برا غذا خوردنت از اون استفاده میکنیم که باید بخوری قوی بشی پشه رو بتونی بکشی برا پوشیدن لباس اگه نپوشی نیشت میزنه ها سریع میپوشی
قربونت بشم جدیدا خیلی میترسی از هر صدایی میپری بغل مامان ترسید حتی تنهایی نمیری اتاق سراغ اسباب بازیات میگی مامان بیا.
و اسباب بازیاتو وقتی خسته میشی پرت میکنی نمدونم چیکا کنم وقتی ازت بگیرم ندم گریه میکنی میگی دیگه نمیکنم پرت میای بغلم میکنی میگی ببشید ینی ببخشید منم که دلم آب میشه گول میخورم اما اون لحظه گوش دوباره تکرارش میکنی.
عاشق کتاب شبا همش از منو بابایی میخوای همه کتاباتو برات بخونیم هنو یکی تموم نشده میگی بعدی بازی که نگو بابایی گناهی خسته باید کلی قایم شه یاز سر و کولش بالا میری ا باهات بدو بدو دنبالت کنه درس خوندنشم با وجود تو باید کنار بذاره چون خودکارو کتاباشو ورمیداری میگی بس میذاری تو کیفش بره پای پروژه اش میری شروع به بهم ریختن تمام برنامه هاش مجبوریم تا بیداری پا به پات ما هم بشینیم مثل دو تا نی نی دیگه ماشاله تا ما هم نخوابیم خواب نداری
عزیزم دیگه بیدار شدی باید بیام پیشت تا بعد میبوسمت
آرتین کوچولو در یک روز پاییزی قشنگ
ّعاشق کتاب خوندنی اینجا هم گل پسرم در حال انتخاب کتاب
اینم دو تا کتاب که وروجک کوجولو با کمک و راهنمایی صاحب کتابفروش انتخاب کرد