آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

شیرین ترین میوه مامان و بابا

قثصضشسیبلتم

این روزها با آرتین خان

1392/9/12 12:26
نویسنده : مینا حسینی
272 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم الان که دارم برات مینویسم لالا کردی مامان وقت کرده بیاد برای نوشتن.آخه اگه بیدار باشی لپ تاب چیزی ازش نمیمونه انقد که زیر وروش میکنی

عزیزم دیگه این روزا منو بابایی با شیرین زبونیت که روز به روز شیرینتر میشه کلی حال میکنیم جدیدا افعال زیادی یاد گرفتی به کار میبری انقد ملوس و خوردنی میشی میگی بییم ینی بریم نیووو ینی نرو نگاب ینی نخواب بیدا ینی بیدارم برو پاشووووو بشیییین بگی ینی بگیر بگون و نگون ینی بخون و نخون اومدم .ببند نگو بگو خلاصه دیگه کم و بیش هم جمله کوتاه میگی قربون اون زبونت بشم

یه روزم که داشتی تلفنی با زن عمو مژگان حرف میزدی یهو گفتی زمنو من فک کردم میگی سمنو بعدا زن عمو بهم گفت میگه زن عمو کلی خندیدم از اون روز مدام تکرارش میکنی و تلفنو ورمیداری میگی امو مهنی زمنو آخه عاشق حرف زدن با اونایی.

عصر که بابایی تا آیفونو میزنه  دم در منبظر تا برسه میگی بابایی و سلام و به به ینی خوراکی میخوای ازش بعد شروع به تعریف کردن اتفاقات اون روز.بعدم گوش نمیکنی بابایی خسته است ازش میخوای فوتبال بازی کنه بیچاره چاره نداره جز بگه چشم همش میگی شوت چخشی ینی شوت چرخشی میزنم بعد دستا میبری میگی دروازه گلللللللللل ینی توی دروازه گل.

شعر یه توپ دارم قلقلیه البته با کمک زن عمو یاد گرفتی به این طریق:

من میگم یه توپ دارم تو میگی گل گلیه

من:میزنم زمین تو:میه هوا

من:نمدونی تا تو:توجا میه

من:من این توپو تو:توپو نناشتم

من:مشقامو خوب . تو :نیشتم

-بابام بهم.تو:ایدی دا

- یه توپ تو :گلگلی دا

همین طور شعر توپولویم توپلو به این صورت:

من :توپولویم تو:اوپولو

صورتم مثل .تو اولو

-قد و بالام -تو:توتاهه

-تو:چش ابو سیاهه

-مامان .تو:هوبی دام

-میشینه .تو:هونه

آخرشم خودت تغییر دادی که میگونه قششه

البته اون ااولیاشم خودت کم وبیش میگی تبلیغ گل گل گل از همه رنگ آخرشو میگی سرتو با چی دستاتو میدی بالا میگی شاپو گللنگگگگگ.

مثل طوطی هر چی از من و بابایی میشنوی یا تلویزیون تکرار میکنی

عاشق میوه لیمو شیرین هستی هر چی بخوری سیر نمیشی قایم موشک بازی و پلیس بازی رو خیلی دوست داری میگی پیسم ایسس ینی پلیسم ایست دستا بایا ینی بالا.قصه شنگول منگول دوست داری و همش نقش آقا گرگ رو بازی میکنی و منم باید بره بشم .

شب که میخوای بخوابی میگی شب بگه ینی شب بخیر و مارو میبوسی میری سر جات فدات بشم یه دنیا منوو بابایی رو دیوونه میکنی با این کارات .

 

آرتین خان در حال هنر نمایی روی سرامیک با رنگای انگشتی

این یکی از هنرنمایی زیبای گل پسرم

 پایان هر رنگ بازی جیگر مامان میگه جم میذاره تو جعبه اش بعد با آسترم تمیز میکنه میگه دسام رنگی بشو دستاتو میشوری فداش بشم

در حال خمیر بازی یا همیشه ماهی درست میکنی یا توپ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

دایی محسن
30 آبان 92 15:35
سلام دایی جون.خوبی عزیزم؟وای دایی ماشا... چقد بزرگ شدی؟آخه میدونی دایی الان چند وقته تو رو ندیده؟آخرین بار عید بود که اومده بودی پیشمون از اون موقع همه تو رو دیدن به جز من!اون موقع ی ذره بودی.راه رفتنو تازه یاد گرفته بودی.ولی الان نگاه ماشا... چقد بزرگ شدی!خدا بگم اون باباتو چیکار نکنه که باعث شده این همه مدت طولانی همو نبینیم.فک کنم دفعه بعدی که همو ببینیم بازم عید باشه یعنی میشه 1سال.میدونی 1سال یعنی چقدر؟بزرگ که شدی میفهمی!بعد میبینی دایی چی کشیده تو این مدت!مراقب خودت باش
مامان آریا
10 آذر 92 13:19
سلام ممنون از حضور گرمتون ما هم با افتخار شما رو لینک میکنیم