آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

شیرین ترین میوه مامان و بابا

قثصضشسیبلتم

38 ماهگی ارتین جون

1394/2/13 18:48
نویسنده : مینا حسینی
513 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم ببخشید دیر اومدم منتظر عکسا بودم که بابا وقت کنه ریکاوری کنه عکسای عید و اینا که همش حذف شده اما دیدم متاسفانه هنو فرصت نشده قشنگم

فدات بشم این روزهای بهاریو بیشتر با هم هستیم صب خونه مشغول کار خونه و بازی بعدم نهار اگه اقا بخوابه استراحت و بعد هم پارک گردی داریم و دوچرخه سواری شما که این روزا خیلی عاشق دوچرخه سواری شدی مدام عصرا مشغولی اگه بابایی هم باشه که 3 تایی میری کلی میگردیم وگرنه به همین پارک اکتفا میکنیم و مدام با بچه ها مسابقه میدی میگی نفر اول ارتین کوچولوی کرمی خندهنفسم خیلی خوبه عزیزم از این که کنارمی و این لحظات قشنگو برا مامان مهیا میکنی ممنونم

نفسم هر چی بزرگتر میشی شیرینتر عزیزم حرفای قشنگ و عاشقونت که مارو بغل میکنی مثل پیش کوچولوی ملوس که تم جدیدت شده میو میکنی خودتو لوس میکنی یا با بینیت مثلا صدای گریه که ما زودی بغلت کنیم وای عاشقتم پسرم با این حرکاتت به قول بابا جهان مارو دیونتر عاشق خودت میکنی

قشنگم 38 ماهگردتم تقریبا برابر شد با روز پدر که تصمیم گرفتیم بریم خونه بابا بزرگ کلی خوشحال بودی البته یه خورده هم وقتی اسم خونه بابا بزرگ میشد یاد خونه اقا جون میکرد مدام میگفتی بریم خونه اقا جون بعد خاله اسی بعد با اونا بریم خونه بابابزرگ که باصحبت کردن با مامانی که گفت بلیط بگیریم میاییم پیشت و شمای وروجک گفتی مامانی اینتنتی بلیط بگیر مامانی قربونت بشم انقد باهوشی جیگرم.

خلاصه  رفتیم اونجا که کلی برات تنوع شده بود خوشحال بودی بازی میکردی با بابابزرگ میپریدی کلی مثلا میترسوندیش الهی بگردمت مامان جون دورت انقد خلوت وقتی میری پیش کسی از ذوق نمیدونی چیکا کنی فدای تو بشم الهی.

 

قربونش برم دوچرخه سوار مامان که دیگه کامل رکاب زدن یاد گرفته و خستگی ناپدیر اینجا کلی رکاب زده بودی طوری که من ازپیاده روی هلاک بودم حالا شما هن برا بستنی خوردن هم مجال نمیداری میگفتی بابا جهان بریم من بستنی نمیخام

 

 

عاشق جمع کردن گل توی مسیر پیاده روی برای باباجهانم عاشق این احساساتتم نفس

برای خرید کتاب هم همیشه ذوق داری که انتخاب کنی

اینم روز مرد که با 3تایی زدیم بیرون کلی بهمون خوش گذشت و خاطر انگیز کلی خندیدیم تا ظهری 

 

 

 

اینم زشت پسرم توی حیاط بابابزرگ با این عینکش که خودت خریدی و مدام میرسیدی افتاب میذاشتی و سایه برمیداشتی بعد چیز جالب که میگفتی اینکه چرا مامان رو لبا نمیذارن که افتاب لبامونو نسوزونهتعجبخنده

اینم نهار خونه بابابزرگ روز پدر جوجه کباب به مدیریت ارتین کوچولو که بسیار خوشمزه دست شما درد نکنه ارتین کوچولو همش میگفتی به به خیلی عالیه

 

 

نفس مامان مرد کوچیک ما همه این شادیا همه خنده های به خاطر وجودت توست روزت مبارک زندگی ما.

پسندها (3)

نظرات (7)

خاله زکی جوووون
16 اردیبهشت 94 22:09
سلام عشقم جونم فدات بشم من خاله یی..دلم خدامیدونه چقدتتگته..الهی بمیرم خاله جون الان بامامان حرف زدم میگفت سرماخوردی..خالت فدات شه دردت ب سرم عزیزه جونم..کاری جزدعاازدستم برنمیادنفسم...الهی ک زودی خوب وسرحال شی دلم واسه صداتم تنگ شده گل من..ااااای کاش دورنبودی بازم شکرکه هستی ونفس میکشی وبانفس کشدنت جون میگیرم من عشقم..میبوسمت گلبرگم
مامان روشا
17 اردیبهشت 94 23:50
سلام عزیزم چه عکسای نازی به به حسابی خوش میگذرونی بامامانی هر روز پارک ، انشاالله همیشه لبخند رولبات باشه گلم فدات
مامان آرتین(الهه)
20 اردیبهشت 94 21:37
عزیز دلم ،الهی قربونت بشم مدیر کوچولو خیییییییلی خوش ژستی هااااا
مامانی
23 اردیبهشت 94 21:46
وا ی چه عوض شده موهاشو کوتاه کرده...اقاتر شده حسابی
مامانی
3 خرداد 94 14:51
چه عکسای قشنگی به به مخصوصا اون دستاشو باز کرده و برده بالا فک کن عینک واسه لبها این جوجه کبابه خوردن داشته ها نوش جان ببوسیدش مینا جان
مامانی
30 تیر 94 12:57
سلام مینا جون خوبی؟ گل پسرس چطوره؟ کجایین؟ پیداتون نیست ماه رمضون تموم شده ها..... منتظر پست جدیدم سلام ممنون عزیزم ب زودی میایم
رومینا
2 شهریور 94 0:02
سلام مینا جون نمیدونم چرا نمیتونم برای پست جدید نظر بزارم . کلا برام باز نمیشه . شازده پسر گلمون هزار ماشالله بزرگ شده . قربون بلال خوردنش وای شیرین زبونیشون که دیگه یه دنیاس