یلدای 93 وتولد پسر عمو مهدی
سلام عشقم و اما شب یلدا که من و بابایی تصمیم گرفتیم خانواده خان عمورو دعوت کنیم و در کنار اونا از این شب قشنگ لذت ببریم و با همکاری ناز گلم با هم خرید کردیم و همه چیو حاضر کردیم و اون شب بعد از مراسم بخور بخور و گرفتن فال حافظ توسط مامان مینا گذروندیم و کمی هم مراسم شما با زن عمو سر بچت همون عروسک قرمزیت گذشت کلی زن عمو هی تو کیفش قایم میکرد تو میرفتی در ش میوردی میگفتی نمیدم بهت گریه میکنه اگه بیاد اونجا. و اما عکس
این شمعم انتخاب شما بود که به عشق اینکه شب با کمک زن عمو شمع بازی کنین خریدی
و اینم ذوق فوت کردن که بالغ بر 20 باری انجامش دادی
و اما تولد پسر عمو مهدی که بیشتر حالت غافلگیری داشت اخه چند روزی از تولد گذشته بود به خاطر کنکوری بودن مهدی یه وقت مناسب رفتیم و بعد خرید هدیه تولد عمو جهاندار اومد دنبالمون رفتیم ااول توی ماشین با هانا شرو به قصه گویی کردین و شما که آخرش کم آورده بودی گفتی دیگه قصه ندارم که ونجا کلی با هانا دویدی و بازیگوشی کردین فوتبال خونه برا خودتون درست کردین شطرنج بازی و حرکت جالب شما برای آخر شب به خان عمو گفتی شما بلد نیستی بازی برو بشین به کارت برس عمو جهاندار شما بیا همه زدیم زیر خنده از گفتن این جملت و آخر شبم با گریه از هم جدا شدین توی ماشین میگفتی هانا شما میای میگفت آره اما آخرش خداحافظی.
حاضر شدن برای رفتن به خونه خان عمو به همراه هدیه
دو شطرنج باز کوچک که میچینن و جمع میکنن برنده معلوم نیس مسابقه کی زود جمع میکنه
اینم شام اونشب مرغ کنتاکی به روش خان عمویی به همراه مخلفات کنارش دو وروجک غرق نگاه به این مرغ بیچاره که شما سالاد خور معروف و زله خور البته به عشق سس بازی با سالاد بعدم وسط شام زیر میز بازیتون گرفت شروع به بازیگوشی و عمو با چنگال به دنبالتون برا خوردن غذا
بعد کلی بحث سر متکا خرسی زن عمو تصمیم بر این که شریکی با هم به تماشای برنامه کودک بپردازین اما در آخر اینکه خرسش مال کی بازم جدال که معمولا پسمل ما قولدورتر و هانا گلی کنار اومد باهاش