آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

شیرین ترین میوه مامان و بابا

قثصضشسیبلتم

آرتین کوچولو درروزهای 31 ماهگی

1393/7/22 15:40
نویسنده : مینا حسینی
780 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز مامان این ماه هم گذشت مامانی اینا هم رفتن جاشون حسابی خالی صبحا که بیدار میشی چون مامانی هر شب کنار ما میخوابید سراغشو میگرفتی جرا نیس منم میگم رفته  خونه هاشو تمیز کنه ما بریم پیششون بعد شمامیگی  پرهام تو اتاق منه ؟ فدات بشم الهی

این روزهای پاییزی بعد رفتن مامانی بیشتر تو خونه و برنامه کودک بازی به همدیگو سرگرمی با بچت <آقا هاپو>بعد ظهرا هم پیاده روی میگذره جونم.

و تغیرات ایجاد شده در شما شدیدا وروجک شدی از در دیوار بالا میری و وقتی میگیم نکن با خنده شیطنت ادامه میدی تا توجه ما جلب بشه بیام پیشت تو فرار کنی ما هم دنبالت کنیم عاشق اینکار هستی.شیرین زبون باهوش تر .

بازیهای گوشی تا بابا میاد ازش تقاضا میکنی که پسمل خوب بودی برا مامان اون روز بهش میگی بابا جون بیرون من بغل مامان نرفتم ها  یه کوچولو خسته بودم رفتم باز دوباره خودم پیاده شدم اومدم.

وقتی کار بد میکنی ازت تارحت میشیم اول کلی گریه بعد میگم آروم باش میگی آخه گریه دارم باید بذاری گریه تموم شه خنده انقد خندم میگیره به این جملت .بعد تموم میشه چرا نگام نمیکنی ازم عصبانی هستی بله گول میدم دیگه اینکارو نکنم قربونت برم مگه مامان دلش میاد بابا هم که کلی دل رحم کافیه ببوسیش بگی  بابا جون ببخشید دیگه دلش آب میشه.

هنوز هم شدیدا وابسته مامان بدون من هیچ جا نمیری اون روز  با خاله زکی پشت تلفن اول  کلی شیرین زبونی کردی  اما به محض اینکه گفت مامانو تو خونه میذاریم میریم پارک با هم ناراحت شدی گفتی نه مامانم میاد بعدم گوشی دادی به من بهت برخورد کلی.

با پرهام کلی پشت تلفن نمی دونم چی میگی اما بجثتون سر هاپوی آپارتمانه همسایه بود میگفتی هستن یه آقا غذا میده بهشون  بعد پرهان نمیدونم چی گفت شما خندیدی گفتی شوخی میکنیتعجب بعد من و خاله که تقاضا کردیم به ما هم اجازه بدین شما گفتی پرهام مامان مینارو ولش کن من کلی بهم برخورد از اتاق رفتم بیرون شما فورا متوجه شدی گفتی پرهام جون خداحافظ گوشی میدم به مامانم . مامان بیا واییییییییییی از دست توی وروچک کوچولوو با اون زبون شیرینت .

به قول خودت مدام در حال تذکر دادنی به کسی که کار بد میکنه و شده تیکه کلامت ببین مامان یا بابا چند بار بهتون تذکر دادم.

بیرون که میریم ماشینارو میبینی میگی مامان اینا همشون خودرو هستن میگم کی گفته میگی آخه تو تلویزیون میگه.

عمو پشت تلفن آرتین بابا کچا رفته شما میگی رفته پول دربیاره لباسا خوشگل برا تولد بخره.

بابا با لباس خاکی از سر ساختمون اومد گفتی بابا مگه شما هم کارگری لباسات خاکی شده بابا با خنده آره شما قیافه عصبانی نهههههههههه شما بابا آرتین کوچولو هستی کارگر نیستی بابا انقد ذوق کرد گفت خستگی از تنم پرید با این شیرینی زبونیش.

نفس مامان انقد شیرین میشی هر روز که نگو وقتی حرف میزنی انگار دنیا رو به من و بابا میدن هر چی بگم واژه کم میارم برا گفتن  قند عسل من . عاشقانه دوست دارم .

این لوازم پزشکی هدیه مامانی این روزها عروسکا ره صف تو نوبت معالجه آقای دکتر میذاری مخصوصا بچت .

اینجا داری میکروبارو از شکمش در میاری

 

اینجا هم تشخیص دادی قلبش درد میکنه باید کارای خوب کنه تا خوب بشه بسر خوبی باشه و شما خوبش کردی احتیاج به استراحتم نداره و بهش کلی متذکری کار خوب بکنه.

اینم یه هدیه دیگه از مامانی که یکی دیگه از مشغولات این روزات و مدام شاکی هستی چرا شنا نمیکنند

 

اینم قیافه ژولیده آرتین از خواب بلند شده و در حال مسواک زدن ناز گلم دیگه تو مسواک زدن مستقل شده و به مامان نمیده خودم بلدم ببین چه تمیز شده کرم نداره

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (1)

مامانی
4 آبان 93 10:02
ببخشید اقای دکتر منم یه مدته خیلی حالم بده تمام تنم درد میکنه میشه یه نسخه هم واسه من بپیچید؟؟؟