اومدن مامانی خان دایی و پرهام خان مامان وباباییش در پاییز93

سلام گل پسر نازم این روزا جسابی بهمو خوش گذشت بلاخره مامانی و خان دایی به همراه پرهام کوچولو بابا مامانش به خونمون تشریف آوردن و من و شما حسابی منتظر بودیم که بابایی رفت دنبالشون خلاصه تو این یه هفته همش میگشتیم این ور اون ور

فقط بابایی سرش شلوغ بود یا سر ساختمون یا شرکت. اما تا میتونست مارو همراهی میکرد.

شما هم که مدام با پرهام مشغول بودی یا دوستی یا دعوا و لجبازی .همدیگرو میخوردین به روش خودتون بعد با دست از همدیگه پس میگرفتین آخرش شما حریف پرهام نمیشدی با جیغ کمک میخواستی. پرهام عاشق کشتی بود که شما با سر صدا نمیخاممممممم.

تیکه کلام پرهام برا لجتو درآره برو خونتون حالا اینجا خونه ی ماست خاله ها بعد شما تو برو خونتونننننننننننن.

بقیه ماجرا همراه با عکس

اینجا باغ گلها کلی خلوت بود همش دنبال هم دویدین اینجام دوتایی ژست گرفتین

اینم کنار آبشار باغ گلهای که کلی برای این اسبا ذوق کردین و شما میگفتی پیتوگب پیتوگب

پسرم عکاسیش گل کرده مثل همیشه

از پرهام عکس میگیرم

اینم دربند صحنه که همه خیلی دوسش داشتن یه روز کامل اونجا بودیم شما و پرهام کلی حال کردین از آب بازی شما عاشق آب که 3 بار لباس عوض کردی پرهام با اکراه زیاد خیس شدنو دوس نداره

پرهام و پدرش که داره ژست میگیره فداش بشه خاله عاشقتممممممممممم

اینجام محوطه غار قوری قلعه که شما و پرهام به خاطر تاریکی ترسیده بودید همش تو بغل بابایا بودین شما میگفتی غارو دوست ندارم بریم لباس بپوشیم سرد برا در رفتن. اینجام کفشای مامانارو پشیدین قدم میزنین

مامانی و خان دایی در غار بسیار زیبا بود

اینم جوجه خوری در روز عید قربان در برناج که خودتون پای این دوسیخ بودید  کلی حال کردین پای آتیش

راستی موهاتم من و بابا دوست داشتیم بلند شه چون میرفت تو چشات خاله اومد کوتاه کنه جلوشو انقد داد زدی خراب شد به این روز افتاد تو این مدت زن عمو عمه هر کی دید کلی خندیدند قربونت  بشم با این قیافت.

دیگه از خواب بیدار شدی مجال به مامان نمیدی بقیه برا بعد بوس عاشقتیم من و بابا نفسسسسسسسسسسسسسییییییییییییییی