شیرین زبونیهای عزیز دلمون توی این روزا
سلام نفس مامان الان خوابت برد با هزار دردسر خوابت میبره چند تا قصه که این روزا دوستی کلاغ و موش و حسنی و گرک و موش زیرک رو بورس برات و هر ظهر و شب باید تکرار شه بعد بخوابی .اگه مامان بره تو چرت که معمولا هم میشه یه جایی رو اشتبا بگم زودی تذکر میدی که نه اینطوری نیست من خواب از صورتم میپره قربون این وروجک باهوش که همه قصه هارو حقظیشون.
این روزا علاقه ات به نگاه کردن به تلویزیون زیاد شده که برات برنامه ریختم که هر روززز یه جوری حواستو پرت کنم وسرگرمت کنم کمتر بری سراغش. تو این روزا گفتن کلمه چرااااااااا؟ زیاد شده هر جی میگم برای توضیحش مدام میپرسی آخه چرا؟جوابم که میدیم بازم میگی چراااااااااااا انقد که یا کلافه میکنی مارو یا که دیگه خندمون میگیره که دیگه چه جوابی بدیم.و کلمه قشنگ و خوردنی دیگت تو این روزا هسته مثلا میگی بابا هسته یا آب میوه هسته یا هانا خونه خان عمو هسته.ینی هستن
و چند روزی هم هست کلمه ینی تییکه کلامت شده مثلا میگی ینی میخوایم بریم ینی میخوایم بابا تنها بمونه ینی میخوای پیشم نمونی اینو موقع خوابت میگی راستی 3 شب هم هست که جدا میخوابی موقع خواب میگی من میرم تو اتاقم رو تختم میخوابم نفس مامان فدای چشات انقد شبا برام سخت که کنارم نیستی اما دیگه چاره ای نیس خودتم خود به خود جدا شدی بابایی زحمت کشید چون علاقه زیاد به تخت ماشینی داشتی برات خریدش و تو با ذوق تمام میری توش میخوابی روز اول رفتی توش خوابیدی گفتی مامان چرا حرکت نمیکنه کلی خندیدیم بعدم به من و بابایی گیر دادی سوار شین میخوایم بریم نیشابوربابا که سر لب تابش بود گیر بیا سوار شو بابا شما برید من با قطار میام آرتین نه منتظرش میشیم به مامانی زنگ زدی که پلو حاضر کن ما داریم میایم.قبل آوردن تختتم چون تو مغازه دیده بودی مدام به زن عمو که خیلی دوسش داری پشت تلفن میگفتی زن عمو میام سوار تختم میکنمت آهنگ میذارم من رانندگی میکنم برات لباس خوشگل میخرم بستنی پیزا برات میگیرم بعد اسپند برات دودمیکنم من و زن عموکلی خندیدیم و ذوق از این حرف زدنت.خلاصه جریانات داشتیم با این تخت .هستی مامان.
از جمله های قشنگت دیگه اینه که تذکربه من و بابا مامان چند بار گفتم مراقب باش دستت درد نگیره این موقعی که من شکایت کنم از اینکه دستم درد گرفت.یا بابا به من گوش بده به مامان تذکر بده لقمه کوچیک بده یا بابا چند بار بهت گفتم قصه گرگ نگیر من میترسم البته خیلی هم دوسش داری در عین ترس.
کار بدی که میکنی ازت نکن و یه محرومیت از یه چیزی برات در نظر میگیریم با مظلومیت خاصی که قلبت آتیش میگیره مامان یا بابا ببخشید دیگه این کار نمیکنم ما هم که حساسسسسسسسسسسسسس تمومه پیروز میشی. ازت ناراحت میشم یکم اخمام میره تو هم صدام بلند بشه زود گریه مامان دعوام نکن بغلم کن من که دیگه نمیتونم ناز پسرمو اینجوری در حال التماس ببینم میگم اشکاتو پاک کن آروم باش زودی پاک میکنی واییییییییی میخوام اون لحظه درست بخورمت.
عزیز مامان این روزا از بابایی کمتر برات میگم آخه سرش شلوغ کمتر میبینمش اما بدون هر دوی ما عاشقانه دوست داریم و زندگیمون با وجود ونفسهای تو جون میگیره و من و بابا در کنار تو خوشبخترین آدما ی روی زمینیم بوسسسسسسسسسسس
این سرگرمی جدید با لوبیا
و بعد جدا سازی ساخت این آدمک که پسرم مثل اون خوابید میخواد دستشو بگیره مامان چرا دست نمیده
اینم هنر بابایی که حوصلمون سر رفته بود صورت من و شما موش و گربه درست کرد تا بشیم تام و جری کلی بازی کردیم
حمله آقا پیشی
غرق تماشای تلویزیون مامان مزاحم نشو