آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

شیرین ترین میوه مامان و بابا

قثصضشسیبلتم

23 ماهگی عشقمون

1392/11/21 14:00
نویسنده : مینا حسینی
378 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفس مامانی فدات شم این ماه هم  گذشت وای پسرم نمیدونی به سرعت این روزها میگذره  باورم نمیشه جیگر گوشه ای ما روز به روز بزرگتر میشه فقط منو و بابایی جون نظاره گر میشیم و با یاد گذشته کلی حسرتشو میخوریم اما سعی میکنیم از تمام این لحظه های قشنگ  قند شکرمون نهایت استفاده رو بکنیم

عزیز توی این ماه میشه گفت تقریبا با زبون شیرین نی نی ها  مشکلی تو حرف زدن نداری تازشم یه جمله هایی میگی که منو بابایی از تعجب هم میخندیم هم کلی روحیه میگیریم و به این که انقد باهوشی همه چیو کافیه یه بار بشنوی بکارش میبری تازه بعضی وقتا جمله هایی میگی که اصلا ربطی نداره

چند تا جمله قشنگتو میگم : مامانی یه لحظه بیا اینجا. با شما هستم کار تون دارم .ببخشید حواسم نبود.نوش جانتون.یکم خسته شدم بشینم یا دراز بکشم حستگیم درآد. اگه دست بزنی من میدونم و تو .بفرمایید.وای از دست بابایی. تقصیر من بود ببخشید.شکیب با احله حمله کرد

گل نازم این روزا دیگه شیطنتت اوج گرفته مدام از منو بابابی شیطنتای خودتو میخوای همراهی کنی از قایم موشک 3 تایی دنبال هم دویدن گرفته تا تو چادر تاب تاب دادن یا پرتاب کردنت به بالا توسط بابایی.و عاشق دویدن تو خونه دور خودت فقط قیافت کلی خنده دار میشه انگار تو مسابقات جام جهانی شرکت کردی انقد تلاش که میکنی مدام حرکات عجیب که بگی ورززشکاری سعی میکنی پاهاتو تا جایی که میتونی و دردت میگیره باز کنی بگی مامان بابا ورزشکارم.

شعرای جدیدی یاد گرفتی کبوتر ناز من خاله شادونه رو. گربه من نار نازی زن عمو مژگاننو . الک دولک . بارون میاد شر شر . و....اسم اکثر حیواناتو با شعر و جدیداا هم اسم پرندگانو که خان عمو کتابشو برات گرفته اسمشم گذاشتی کتاب عمو.

عزیزم همشه یادت بمونه که بزرگترین نعمت و هدیه تو زندگی ما هستی و زندگی ما روز به روز با تک تک وروجک بازیات و شیرین زبونیات شیرینتر و عاشقونه تر میشه و به وجودن میبالیم.

این دو تا مرغ عشق هدیه این ماه کوچول موچولومون چون عاشق پرنده بودی بابایی برات آورد کلی براشون ذوق کردی و به هیچ وجه دوست نداری کسی ببرشون براشون حرف میزنی با کمک بابایی غذا و آب بهشون میدی وقتی صداشون بلند میشه میگی چی شده نترسید من دوستون دارم مثل خودت کلی وروجکند مدام دنبال اسمی براشون اما موفق نشدی الانم مثل شما در حال استراحتند

این ژست نفس مامان و بابایش تو عکاسی مامانی کلی حالشو میگرفتی و مانعش میشی

اینم کنار یه سراب قشنگ نزدیک غروب جمعه به همراه خونواده خان عمو  کلی حال داد انقد سنگ پرتاب کردی و کلی ذوق  که بیخیالشم نمیشدی بعد با مهدی و بابایی توپ بازی .آخرش که تو همش مثل یه جوجو کوچولو دنبال عمو میرفتی و دور آتیش بودی که یهو عجله کردی بهش برسی خوردی زمین دستت رفت تو آتیش به قول خودت عمو نجاتت داد سریع دستتو گذاشت توی آب . بعد کوچولو آروم شدی اما دوباره رفتی با  پاهات مشغول هیزم گذاشتن کردی.امان از دست تو عسلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان کوثری
13 بهمن 92 12:55
طراحی و چاپ تقویم سال1393 با عکس اختصاصی کودک شما طراحی و چاپ انواع تگ هفت سین کارت طراحی و چاپ پستال های عید نوروز با عکس کودک طراحی و چاپ انواع تم های تولد با طراحی های متفاوت طراحی انواع کلیپ های تولد و جشن ها و مراسم کوچولوهای گلتون و همچنین تهیه کیت های تندیس دست و پای کودک خدمتی جدید از تم پارتی
رضوان مامان رادین
21 بهمن 92 11:18
چه مرغ عشقهای خوشملی... قبل از بارداری منم داشتم سبز و ابیشو...اما دوران بارداری ردشون کردم رفتچه ژستش خوشگله پسر طلا
مینا حسینی
پاسخ
مرسی خاله جون
دایی محسن
23 بهمن 92 22:09
آخ آخ آخ دایی قوربونت بشه چقد نازی دایی؟؟؟؟