سرما خوردگی آرتین کوچولو

سلام ناز گلم پسر خوشگلم این روزا بازم سر شیطنت وروجکمون البته بی تجربگی من و پدری تو سرما

خوردی دیروز که خیلی حوصلت سر رفته بود همش به منو پدری گیر داده بودی دردر پدری با وجود کلی

خستگی آخه شب قبلش تا دیر وقت پروژه و درس و صبح زود تا عصری کار اما نه نگفت سه تایی رفتیم پارک

نزدیک خونه اونجا انقد سرسره بازی و شیطنت کردی تمام لباس پدری پر خاک شد بعدش تو راه برگشت

چشمت به اون میدان که وسطتش یه فواره بود افتاد و گیر دادی آب بازی منم گفتم  بریم یه کوچولو بازی

کنی از تفریحت لذت ببری خلاصه رفتیم پاهاتو تو آب کردی شروع به آب ریختن رو منو پدری یهو از دست بابایی

در رفتی تا کمر رفتی تو آب دیگه ول نکردی تا نیم ساعتی بازی کردی و خیس خیس شده بودی و به زور

کشوندیمت بیرون با وجودیکه سریع لباستو عوض کردم اما شب راه نفست کیپ شده بود کلی با پدری

قصه خوردیم و خودمونو سرزنش کردیم این یکی دوروزه هم مدام با کلی دردسر بهت دارو میدم اما

حسابی بی حوصله همش بهانه گیری تمام وسایلتو از کمدت میریزی بیرون همش بغل منو میخوای منو

پدری هم زیاد بهت گیر نمیدیم آخه جوجو کوچولومون مریض قربونت برم من که کم میارم اما پدری مثل

همیشه همین که میاد کلی حوصله برات به خرج میده  ایشاله زودی خوب بشی جیگر مامانی.

عاشقتیم عاشقتییییییییییییییییییییییییییییم.

 در حال شیطنت با لوازم آرایشی مامان در عین مریض بودن