یه وقفه طولانی
سلام عزیزم بعد یه غیبت طولانی مامانی دوباره اومد توی این مدتی که نبودم کلی سرم شلوغ بود بعد برگشت از شهر مامان رفتیم تهران پیش پرهام کوچولو اونجا کلی از خجالت هم در اومدین پرهام حساس به وسایلش بود سر همون همش دادو بیداد بود خلاصه بعد دیدن نمایشگاه کتاب و کلی خرید برگشتیم روزای اول دلتنگی و بی حوصله گی مامان و از طرفی یه مدتم که از پدری دور بودیم کلی دلتنگش حرف برا گفتن داشتیم و بعدشم اسباب کشی که تو کلی تو شلوغی وسایل به وجد اومده بودی چند بارم مامانی از دستت شدید عصبانی شد خلاصه همه اینا دلیلی شد که مامانی انقد دیر بیاد سراغ نوشتن قربونت برم توی این مدت کلی وروجکتر شدی که هر چی بگم تمومی نداره کلی حرف زدن یاد گرفتی که برات می نویسم هر چی بهت بدیم میگی ممنونم کار خوبی که انجام میدی میگی دسسسسسسسسسسسس تا دست نزنیم دست میزنی مثل غذا خوردن کمک کردن کار اشتباه که میکنی میگی وااایییییییییییی نوچ نوچ میکنی مثل ریختن آب دست به پیچ گاز دیگه راحت لگوهاتو رو هم می چینی و میگی دسسسسسسسسسسسس ینی دست بزنیم بوس کردنو بوس فرستادن هم از حیله های گول زدن من و پدری .البته لجبازم هستی هر کاری که اصرار کنیم انجام نده انجام میدی ب
بهت میگیم عشق مامان یکی یه دونه جیگر مامان وبابا کیه کیه میگی من من وای دیوونه میشیم با بابایی انقد شیرینی.
عزیزم به ممنونم :ممون گوجه :گوده خیار :دیار سبزی:دبدی عمو:مو دوست دارم :دو دم کلی کلمات دیگه با زبون شیرینت میگی که مامان و بابایی میمیرن برا این شیرین زبونیت عزیزم نصف شب دیگه مخم نمیکشه خوابم میاد از دست توی وروجک مجبورم این موقع بیام پس تا بعد ناناز مامانی
بوسسسسسسسسسسسس عشق مامان