نه ماهگی و اتفاقات این ماه
پسرم یه ماه دیگه هم با تمام خاطرات شیرینش گذشت و گل پسرم یه ماه بزرگتر شدی توی این ماه پسرم دیگه بابا ودد و کلمات نامفهوم زیادی با زبون شیرینش میگه از درو دیوار میگیره و راحت راه میره با راه رووکم راه میری اما زیاد دوست نداری توش باشی و یه بازی هم که خیلی دوست داری گرگ بازی که پدری گرگ بشه دنبالت کنه تو با هیجان و انرژی وصف ناپذیری به سمت من چهار دست و پا میدووی و میپری بغل مامانی و کلی میخندی من و پدری دیوانه وار عاشقتیم گلم امیدوارم یه روزی اینو بفهمی.
و اولین دندون شیرینو خوشگلتم از بالاچهار روزی هست سرشبیرون زدهو چند روزی هست شدیدا اذیتت میکنند دردت به جونم میدونم خیلی سخت اما تموم میشه و در عوض پسرم آقا میشه و راحت مثل ما غذا میخوره.
و یکی از اتفاقات دیگه هم برای وروجک مامان افتاد تو خونه بابابزرگ شب توی اتاق جلو چشم من و پدری وقتی بعد شیر خوردن که قرار به خوابیدنت بود شارج شدی و با پارسا با در اتاق بازی میکردی یهو با سر به لبه تیزی سنگ دیوار خوردی و یه کوچولو خون اومد پدری سریع یخ گذاشت کلی گریه کردی منو پدری خیلی ترسیدیم و نگران شدیم و داشت گریمون میگرفت اما دیگه مامان بزرگ مهمون داشت و زشت بود جلو خودمونو گرفتیم خلاصه به خیر گذشت و شما خوابتون برد .
دیگه اینم خلاصه ای از شیطنتای قند عسلمون که هر چی بگم کم گفتم فداش بشم .