آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

شیرین ترین میوه مامان و بابا

قثصضشسیبلتم

چهلمین روز تولد آرتین جون

  جیگری مامانی امشب 40 شب که ناناز مامان دنیا امده  و من و بابایی خاله جون بردیمت پیش آقای دکتر  تا معاینت کنه  اونم خبر سلامتیتو و اینکه همه چی عالی پیش رفته و جوجوی ما 6 کیلو و 200 گرم بوده و فقط یه کوچولو سرما خوردی خلاصه ما این روزتو 4 نفره  با دعوت بابایی به یه عصرونه جشن گرفتیم اما عزیزم این شب سخت ترین شب برا من و بابایی و خاله بود آخه به محض ورود به خونه شدید دل درد بودی چهار ساعت تمام گریه کردی انقد که من و خاله و پدری گریمون گرفته بود بلا خره با خوردن دارو کم کم آروم شدی و خوابیدی و ما خدارو شکر کردیم فدای چشات که انقد گریه کرد هستیه من. دوست دارم بوس   ...
20 فروردين 1391

هدیه های قشنگ مامانی

سلام پسمل کوچولوی من قربونت برم امروز با کلی خبرای توپ اومدم اول اینکه جات خالی مامان بزرگ اومد اینجا واسه دیدنت مامان که دلش لک زده بود براش آخه 8 ماه ندیده بودمش اما زود رفت امشب تو خونه حسابی جاش خالیه مامان دلش گرفته و دلتنگش . راستی مامانی برا نوه ای خوشگلش کلی سلیقه به خرج داده بود وسایل و لباسای نازی آورده که وقتی کوچولومون از تو دل مامان اومد بیرون بپوشه و ماه بشه انقد با پدری ذوق کردیم واسه وسایلت و تو لباسا تصورت کردیم آرزو کردیم این انتظار تموم شه و به سلامت بیای گل پسرم. دیگه اینکه با مامانی و پدری رفتیم پیش خانوم دکتر آخه مامان بزرگ نگران بود و خواست با دکترم حرف بزنه اون گفت چقد کاکل زری ما ریزه است من و مامان بزرگ نگران ...
11 فروردين 1391

آرتین جون

مامانی امروز اومده خبری بهت بدم که بلاخره با پدری بعد کلی این ور اون ور زدن وحساسیت رو اسم انتخاب کردن برا عزیز دلمون اسم انتخات کردیم اونم آرتین جون یه اسم اصیل ایرانی به معنای پاک و مقدس.من وپدری عاشقمعنیش شدیم امیدوارم که خودتمخوشت بیاد و دوسش داشته باشی. نمدونی چقد گشتیم و سخت بود انتخاب اسم از بین کلی اسم قشنگ فقط امیدوارم که مامانی پشیمون نکنه که دیگه شرمنده پسر کوچولو خودم میشم . دوست داریم آرتین جونم ...
11 فروردين 1391

اولین حموم آرتین با مامانی و پدری

اولین حموم آرتین جان با مامانی و پدری عزیزم امروز اولین حمومی بود که من وبابایی با کلی دلهره  ترس و در عین هیجان بردیم البته با کمک  خاله جون . کلی خندیدیم آخه از همون اول که وارد حموم که شدیم خوابیدی هر چی آب ریختیم روت فایده نداشت  من استرس داشتم اما پدری با خونسردی تمام شستت  تو هم خواب خواب فدات شم .تازه وروجک مامان تو بغل پدری خربکاریم کردی                        ...
2 فروردين 1391

اولین عید آرتین جون

ا ولین عید آرتین جون پسر گلم امروز اولین عیدی بود که تو کنار مامانی و پدری بودی البته امسال هم خاله زکی کنار ماست برا دیدن تو اومده که عید کنار ما باشه و تنها نباشیم آخه چون ما امسال نتونستیم بریم پیش مادر و آقا جون تا جوجو کوچولو مامان تو راهها مریض نشه و بزرگ شی بعد بریم. یکی یه دونه مامان امسال تو بهترین عیدی بودی که خدای مهربود به ما داد و زندگی من و پدری رو قشنگتر و شیرینتر کردی                        اینم عکس آرتین جون با دخترعموهانا توی عیددیدنی         عکس ...
1 فروردين 1391

افتادن بند ناف

  افتادن بند ناف عزیزم اومدم برات بگم که بلاخره بند نافت که خیلی نگران بودیم وطول کشید  به خاطرش من و خان عمو و زن عموزحمت کشیدن و ازکارشون زدن بردیمت پیش دکتر  افتاد روز 18 تو خونه خان عمو شب ساعت 12 که پدری از سر کار اومد داشت جاتو عوض میکرد متوجه شد افتاده کلی ذوق کردیم با مهدی و پدری و بعدم گمش کردیم کلی گشتیم اما پیداش نکردیم  صبح که بیدار شدیم  تو دوشک نایلونیت ...
28 اسفند 1390

حموم با خان عمو

  حموم با خان عمو جیگر جونی امروز 16 روز زندگیت بود که مادر جون از پیشمون رفت مامانی خیلی دلش گرفت . شبش اولین حموم بعد ختنه تو که باید پانسمونت میوفتاد با خان عمو و کمک زن عمو دادی آخه من و پدری میترسیدیم  بلد نبودیم کلی حال کردی صدات در نیومد و با مهارت تمام خان عمو حموم کردی پانسمانت افتاد   آرتینم فداش بشم بعداز حموم خیلی خسته شده ...
26 اسفند 1390