پسمل بوکس کارم
سلام پسر گلم مامانی تنها حوصله ش سر رفته بابایی سر کلاس گفتم بیام یه خورده با شیطون خودم خلوت کنم ببخش مامانی رو این روزا کمتر میام سراغ نوشتن واسش آخه تنبل شدم .
امروزم مامانی سرما خورده بود ظهری خوابید همچین پسملمون با مشت زد تو شکم مامانی از خواب پریدم کلی ترسیدم نمدونم داشتی چیکا میکردی اما فک کنم بوکس بازی میکردی آخه تا چند دقیقه ای ادامه داشت . از صبح نگران بودم آخه ازت خبری نبود قربونش برم در عین ترس یه حال حسابی به مامانی دادی .
حب گلم برم شام درست کنم فک کنم تو هم گشنت داری اعلام میکنی خوشگلم باباییم اومد
بوس بوس دوست دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی