آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

شیرین ترین میوه مامان و بابا

قثصضشسیبلتم

یک سال و هفت ماهگی آرتین خان

1392/7/17 13:51
نویسنده : مینا حسینی
319 بازدید
اشتراک گذاری

پسر فشنگم این روزا هم مثل باد برای من و پدری میگذره بعضی وقتا که فک میکنم برای تمام این لحظاتی که میگذره دلتنگ میشم و دلم میگیره اما خب این روزا هم روز به روز وروجک تر و ماشاله ..باهوش تر میشی انقد پر انرژی که منو پدری کم میاریم .

تقریبا تمام کلماتو میگی اما به زبان شیرین خودت مثلا بدو . بگیر .پاشو .بشین .ترسید ینی میترسم دس ینی دستمو بگیر وبیا .بیا .برو .دکست ینی شکست تا عدد 3 هم بلدی بشماری میگی یه دو سه.کار خوب که میکنی هیجانی میشی میگی ماشاله .. قربونت برم انقد ناز میشی .اینم بگم حسابی هم مامانی شدی همش میگی بالا ینی بغلت کنم حتی توی آشپزی هم میخای تو قابلمه ببینی وروجک شیطون.راستی عاشق اینی که پدری که زنگ میزنه بری راه پله بگی بابایی بلند صداش بزنی و پدری هم بگه جون بابایی .

پدری عاشق این حرکتت به خاطر همین هیچ وقت کلید نمیندازه همیشه زنگ میزنه و منتظر صداش بزنی.

عاشق پلو البته به هر غذایی هم میگی پلو .صبحانه فقط تخم مرغ دوست داری موز و انگور تو میوه ها فعلا ترجیح میدی و چیپس هم تو خوراکیها ناگفته نمونه تخمه خور قهاری هم هستی که با پدری رقابت میکنی .

جدیدا هم عاشق کتاب قصه شدی مخصوصا قصه آقا گرگ و بره ها .ماهی طلایی و هشت پا ..... البته قبلا تمام این کتابارو هم پاره کردی و حالا همش میگی وای پایه ینی پاره شده.

تو این ماه خرابکاریهایم کردی جا شکلاتی مامان و سرتو کرده بودی تو میز عسلی زیری زدی شکوندی دیوارارو و رو تختی مامانو با ماژیک خط خطی کردی خلاصه گل پسر مون حسابی مشغول .

خب یکی یه دونه مامانی این خلاصه کارایی که تو ذهنم مونده بود فدای چشات بشم هیچ وقت یادت نره تو تنها امید زندگی مامان و بابایی و عاشقتیم.

 شیطنت کوچولو در آشپزخونه همه چیو بهم ریختی

گیتار زن مامانی فدات بشم کلی هر روز گیتار میزنی واسه مامانی

تلاش برای کنجکاوی داخل کیف پدری البته قبلش اجازه گرفتی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

دایی محسن
18 مهر 92 14:31
وااااااااااااااااااااااااااای دایی ب خدا دوست دارم ی لقمت کنم در جا قورتت بدم.چقد نازی تو ووروجک!ماشاا... خیلی خوشگل شدی موهاتم خیلی بهت میاد دایی.چقدم خوب مامانت هر روزهمین طوری به وبلاگت سر بزنه و عکس جدید بذاره.دوست دارم دایی خیلی زیاد
دایی محسن
22 مهر 92 1:12
دایی جان تو بگو کی قراره همو ببینیم؟!!!!!!!!!!!!میدونی الان چند وقته ندیدمت؟دلم برات ی ذره شده ب خدا.بذار بزرگ شی تلافیشو سر بابات در میارم پشت گوششو دید تو رو هم میبینه.
بهار
4 آبان 92 14:24
قالب وبلاگ سفارشی برای کوچولوتون.
http://ghalebe-weblog.blogfa.com


سلام ممنون خانمی