آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه سن داره

شیرین ترین میوه مامان و بابا

قثصضشسیبلتم

برگشت دوباره مهر ماه 97

1397/8/19 14:20
نویسنده : مینا حسینی
288 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از دو سال دوری از خاطرات گل پسرم دوباره تصمیم گرفتم برگردم نفس مامان راستش بخای هم میش گفت تنبلی هم وابستگی مامان به این دنیای مجازی اینستا و تلگرام و هم چنین البته درگیر کارای تو باعث شد کلا تعطیلش کنم که البته خیلی پشیمون و ناراحتم خلاصه دوباره اومدم وسعی میکنم هم تا جایی که امکان داره یه خلاصه از اتفاقای مهم پسرمو بنویسم هم هر هفته به روزش کنم اگه خدا بخاد

عزیز دل مامان الان دیگه 6 سال و نیم شدی و در مدرسه تشریف داری و من فرصت نوشتن پیدا کردم

ناز گل من بعد کلی تحقیق یکساله مامان و بابا برای مدرسه و معلمت انتخاب شد وبه مدرسه مورد نظر رفتی و بعد کلی امیدواری هر کدوم از دوستات جدا توی یک کلاس افتادی روز اول من و بابا با خوشحالی بدرقه ت کردیم و تو هم در عین نگرانی در چشمانت سعی میکردی که نشون ندی و خوشحال از اینکه بعد جشن برمیکردی خونه بعد یه جشن کوچولو و اشنایی با خانم معلمت به خونه برگشتیم 

اما روز یکشنیه اولین روز مدرسه ات بود و مامان وبابا با ذوق و خوشحالی تورو رسوندن و من در عین خوشحال و لدت بردن از اینکه پسرم انقد بزرگ شده اما خیلی دلم آشوب بود از اینکه قرار چند ساعت پیشم نباشی از تو چه پنهون کلی هم  چند روز گریه کردم اما شاه پسرم بعد چند روز رقتن تاززه دلتنگیش گل میکرد گریه که تو هم باید بیایی فک کنم نگرانیهای منم به تو سرایت کرده بود اما با واسطه گری و قاطعیت بابا که اصلا تو کتش دلتنگی نمیرفت تورو میذاشت و برمیگشت و یه خاطره جالب از این قضیه این بود که مادارا تعریف کرد بعد رفتن ما تو حیاط ناظم که اومده گفته برو تو کلاست کلی اشک میریختی میگفتی من مامانم همه چیو بهم یاد داده ازم بپرسید من احتیاج به مدرسه ندارم همه کلی برات ذوق میکردن  با اون گوله های اشکات محبتخلاصه با هر ترفندی بردنت دفتر و بعدم کلاس و چند روزی هم کنار معلمت به بچه ها درس میدادی و من و بابابی هم برات جایزه پلازو نسخه طلایی تست هوش که خیلی دوست داشتی گذاشتیم که پسر باهوش و با اراده خودم سریع به هر دوتاش دست یافت کم کم دیگ به روال عادت کردی بعد کلی بوسیدن و بغل کردن مامان بدو راحت میری سرکلاس فدای تو بشه مامان انشالله که همیشه لبت خندون و تنت سالم و موفق باشی نفس مامان وبابا

حرف برا گفتن زیاد دارم اما امروز بقیشو به عکس اکتفا میکنم

پسندها (1)

نظرات (0)