اولین تجربه سینما با فیلم شهر موشها
سلام به قول خودت اشگ مامان فدای چشای خوشملت بشم این روزا که تلویزیون پر شده از تبلیغ شهر موشها شما مدام از من و بابایی تقاضای اینکه مامان بابا میشه من و ببرید شهر موشها نفسم مگه میشه به این حالت التماس پسر جیگرم نه گفت بابایی میگه چشم پسرم حتما تا اینکه بابا روز جمعه با وجود همه مشغله بعد ظهرشو خالی کرد و خان عمو وزن عمو رو هم دعوت کردیم که شما رو تو این اولین تجربه همراهی کنند اونا هم افتخار دادن به همراه مهدی مارو تنها نذاشتن و ساعت 7 راهی شدیم اونجا اولش از فضای اونجا خوشت نیومد تاریک بود خلاصه با ماشین بازی با گوشی بابا سرت گرم شد تا شروع بشه اونجا او ماسک موش موشی هم که بهت دادن خان عمو و بابا به صورتشون زدن شما ترسیدی قربونت بشم الهی با اون قیافت.
خلاصه که شروع شد محو تماشا مدام دست میزدی بعد مبهوت تماشا بعدش مدام صدا میزدی عمو عمو یا زن عمو ببین اون صحنه رو تعریف میکردی جیگرم من و بابا هم با این حالتات ذوق میکردیم برا من و زن عمو و بقیه تجدید خاطره شهر موشهای 1 شد خیلی حال داد اما آخراش دیگه خسته شدی و انقد زرنگی که چطور از اونجا مارو راضی کنی که بیای بیرون گفتی مامان من عرق کردم بریم خونه یه دوش بگیرم دوباره بیام کلی خندیدیم ای وروجک بعدشم مامان بغلت کرد که یه سر تا بیرون بریم تا خواستیم بیام گفتی عمو ما بریم بیرون یه هوایی بخوریم زود میایم قلب مامان با این حرف زدنت بابایی هم همراهمون اومد بعد چند مین که راضی نبودی بریم رفتیم آخرشو دیدیم شما دست زدی و خوشحال از اینکه تموم شد آخه دیگه حوصله نداشتی .تو ماشین هم مدام فیلم و تعریف میکردی که خرسا باشمشیر حمله کردن به موشا شکستشون دادن
و بعد اونم شام مهمون خان عمو شدیم و شما بعد صرف شام به زن عمو میگفتی بزنمت تو چنگال بخورمت این آخر ابراز عشق به زن عمو بود.بعدم به عمو که بریم پارک من یه بازی بکنم اما دیگه همه خسته بودیم و مهدی درس داشت راهی خونه .و زمان خداحافظی و شب بخیر بوس بوس به عمو و زن عمو آخرین جمله شیرین شما که همه رو به خنده وا داشت سلامتی باشید
فدای شیرین زبونیت کلی بهمون خوش گذشت و وجود تو این شیرینی رو هزاران برابر کرد دوست داریم بابا جونم خان عمو زن عمو مهدی جون ممنونیم به خاطر امشب.
اینجا نشون میدی که باید اونجا بریم این چهره نگران پسرمون
پسرم بعد تماشای فیلم در حال تجززیه تحلیل فیلم در تفکر کامل
اینم قیافه خسته و تشنه پسرم با خان عمو زن عمو بعد تماشا فیلم
اینم یه عکس از هانا و آرتین که هانا جون برای بازی با بازیگوش مهمون ما بود و از اون آدمک لوبیایی خوشش اومد خواست درست کنیم اینم یه ژست دختر عمو و پسر عمو یی به همراه آدمک