یلدای 92 به همراه خانواده خان عمو
سلام قربونت برم شب یلدای امسال هم گذشت با این تفاوت که امسال خیلی خوش گذشت در کنار عمو و زن عمو و مهنی و وروجک خوشگلمون که حسابی مهمونی رو گرم کرده بود
عزیزم امسال شب یلدا تصمیم گرفتیم خان عمو شونو دعوت کنیم به خاطر همین زودی دست پیش انداختیم و اونا هم لطف کردنو دعوتو پذیرفتند بابایی یه ساعتی مرخصی گرفت و 3 تایی تند سریع یه سفره شب یلدایی ساده اما گرم و پر از خاطره چیدیم
اولش که جوجو کوچولو که کلی کمک کرده بودیخسته خوابت برد و نتونستی مثل همیشه ازشون استقبال کنی
بعد وسط شام خوردن بیدار شدی و از اتاق اومدی مثل همیشه اول بد خلق کم کم تا چشمت به فش فشه ها و اون بمب خنده اون شب که پسر عمو و زن عمو برات گرفته بود افتاد به هیجان اومدی و میخواستی که روشنشون کنیم و موفقم شدی کلی ذوق به همراه ترس بعدم مراسم شمع فوت کردن سر سفره که همه باید تشویقت میکردن فوت میکردی اما با فوت پسر عمو خاموش میشد و شما هم ذوق که خودت این کارو کردی
خلاصه بعد شام هم که بمب خنده که پر از دلار بود توسط پسر عمو باز شد و همه منتظر فوران پولا بودیم با صدای وحشتناک هممونو ترسوند علی الخصوص بابایی که در حال فیلم گرفتن بود و از همه تابلو تر شد با دیدن فیلم قیافه های همه دیدنیه و اما وروجک کوچولوی ما با تعجب یه نگا به پولای روی پات بعد شروع به داد زدن از ترس قربونت برم که انتظار همیچین صدایی رو نداشتی خلاصه تا آخر شب اون فیلم و یاد اون صحنه شد سوژه خنده.
بعدشم به درخواست شما همه شروع به رقصیدن و شیطنت و ادا در آوردن و بعد از اونم که حسابی خسته شدیم بخور بخور و مراسم فال گرفتن که کلی خنده یا ضده حالی بود
خلاصه تا ساعت 1نیمه شب کلی حرف و با شیطنتای آقا آرتین که پا به پای ما کم نیورد گذشت و خاطره ای قشنگو گرمش به به جا ماند.
عزیزم تمام عکسا هم چون دوربین بابایی تنظیم نبود خراب شد یکی فقط بدک نیس میذارم
این عروسکاتم خودتی چیدیشون