دندونای شیرین عسلمون
خوشگل ملوس مامان بلاخره بعد این همه اذیت شدن از وقتی که خونه مادر جون بودیم و بهانه گیری میکردی و می می مامان نمیخوردی و مادری شیشه و پستونکو که در عوض می می مامانی میخواستی با کلی دردسر ازت گرفت و این روزا هم به همه چی حمله میبردی تا به لثه هات بزنی و مدام انگشتاتو میخوردی و رو شونه های پدری عاشق شونه خوردن پدر بودی خلاصه بعد این همه اذیت شدن کوچول موچولمون یه روز صبح که از خواب بیدار شدی و دست مامان گاز گرفتی مامان فهمید دندونای دردونش زده بیرون.از ذوق زیاد اول به پدر سر کار زنگ زدم کلی ذوق کرد بعد برا همه جار زدم و همه از راه دور کلی برات ذوق و احساس دلتنگی کردند
و بعد آخر همون هفته مادر بزرگ زحمت یه آش دندونی خوشمزه رو ترتیب داده بود که کلی حال داد دستش درد نکنه .
کلی خوشگل شده عسلمون دردش به جونم.
بوسسسسسسسسسسسسسس دوست داریم تنها امید مامان و پدری.