سفر به سنندج
گل پسر قشنگم تو چند روز تعطیلی صبح چهارشنبه یهو بابایی گفت بریم سنندج البته از قبل خودش برنامه ریزی کرده بود حاضر شدیم و شما که غرق تماشای به قول خودت ماکل جکسون بودی مامان کجا میریم انندج میریم خوشحال حاضر شدیم و توی ماشین همش خواب بودیم و نزدیکای سنندج مامان یه چیزی میخوام بخورم بابایی فورا یه اتاق تو هتل بعد کلی گشتن گرفتیم پیش به سوی غذا خوردن حسابی گشنت بود کلی تو رستوران حرف میزدی ساکت باشید غذا بخورید سالادددددددددد میخوام چقد خوشمزه است خلاصه بعد رفتیم استراحت به قول شما بابا جون بریم اوتل عصری هم تا شب گشتیم دوباره بعد یه شام مفصل کلی پیاده روی که تو انقد دوویدی شیرین زبونی کردی میگفتی بابا مامان جون من مراقبتون هستم آقا ...
نویسنده :
مینا حسینی
17:45